۱۳۸۷ اسفند ۱۸, یکشنبه

یک کامنت که شد یه پست

سلام دوستان عزیز
این قرار بود یه کامت کوتاه و مختصر باشه، به خاطر طولانی شدندنش مجبور شدم اینجا بگذارمش، امیدوارم باعث رنجش کسی نشوم.
چند روز قبل پستی را دیدم در یکی از وبلاگ­های دگرباش که درباره چراغ 49 نوشته بود، نه میخواهم با این دوست عزیز مخالفت کنم و نه میخواهم به کل طرف چراغ رو بگیرم...
می­گویند چند تا رفیق چراغ را در دست گرفته­اند... خوب من اول بگویم که تا همین چهارشنبه گذشته اصلا به بلاگ رامتین(سردبیر چراغ) نرفته بودم و همان موقع بود که لینکش کردم توی وبلاگ خودم، این از این... و همینطور در مورد همزاد و بقیه اما خیلی ممنون که به من گوشزد کردید باید دوستان جدیدی را هم پیدا کرد .
چرا فکر میکنید چراغ مال یک عده است که برای دل خوش کنک خودشان دارند بازی میکنند؟ خوب اگه با مطالبش موافق نیستی ... یا حتی اگه فکر میکنی حد پایینی داره خوب بسم الله؛ بیا وسط یه نقد کن و یه عیب اصولی بگیر... میگی همزاد میاد نگارش صحیح رو یاد میده، من خودم به شخصه از این اصول استفاده نمیکردم تا همزاد یادم داد... اگه ویراستاری بلدهستی خوب بیا و بگو من میخواهم به جای همزاد ویرایش یک شماره را به دست بگیرم، اینطوری ثابت میکنی که آنها اشتباه می کنند...
چراغ اصلا انحصاری نیست، همون قدر که مال ساقی و رامتین هست برای من و تو و اصغر و اکبر هم هست... من خودم پیشنهاد وبلاگ خوانی و مصاحبه کوتاه از وبلاگ نویس­ها رو بدون هیچ پیش فرضی دادم، تنها ارتباط من و رامتین خلاصه می شد به فرستادن داستانی از طرف من و شاید انتشار در چراغ از طرف او... رامتین سبک سنگین کرد و به ساقی ارجاع داد و بالاخره من یه کار برای نمونه دادم، هنوز هم میگویم اونا نظارت می کنند اما این منم که داستان هایم را آنطور که دوست دارم می­نویسم و می­فرستم... تازه یک کار هم شروع کردم چون این چراغ و ندا و رها هستند که معرف ما می شوند ... جز این هست؟
وقتی برادر من میاد وبلاگ من را می­خواند و می­بیند که من از همبستر شدن در رویا با یک همجنس نوشته­ام چه فکری میکند؟
میگوید برادر من یک بچه کو... و هرزه است، جز این هست؟
ولی وقتی یک نشریه مثل چراغ یا ندا و حتی یه رسانه مثل رها به دستش می­رسد با خودش چی فکر میکند؟ بازهم میگوید این­ها همه به خاطر هوس بازی دارند اینطور کار می کنند؟ مسلما با دید دیگری این اجتماع رو نگاه میکند.
خوب بیاییم در جوامع ببینیم کجا یک نفر تنها توانست همه­ی کار ها را انجام دهد...؟ من اگر می­بینم چراغ دارد یکنواخت و بی­رنگ میشود می­آیم وسط میدان ... من نه ویراستاری بلد­ام نه می­توانم حتی یه مقاله ساده از راه رفتن مورچه­ها بنویسم تنها کاری که بلد­ام این هست که یک قلم بگیرم دستم و چیزی بنویسم که اسمش را گذاشته­ام داستان کوتاه... شاید اصلا در حد یه متن ساده هم نباشد؛ ولی تنها کاری که برای کمک به جریان دادن نشریه­ای -که می­دانم متعلق به تک تک ماست- از من بر می­آید همین کاراست ...
میدانی؟ چون دوست ندارم چراغ و ندا بروند توی سایه­ها مثل ماها یا رنگین کمان ... و فقط یک خاطره از نامشان بماند. اگر من و تو که می دانیم کجا دارد لنگ میزند چشم هامان را ببنیدم و بگوییم چراغ شده یک نشریه برای سرگرمی چند دوست... و بعد سرمان را پایین بندازیم و بگوییم من که دانلودش همم نمی­کنم... خوب دو ماه دیگه نه چراغی داریم نه ندایی و نه رهایی ...
من هنوز با حرف آرشام این مشکل رو دارم که میگه چراغ تعطیل شد!!! بر اساس آنچه در زمان سردبیری آرشام در چراغ همیشه نوشته میشد، مگر صاحب امتیاز چراغ سازمان ایرکو نیست؟... خوب و حالا کی دبیر سازمان هست؟ ساقی قهرمان ... چراغ متعلق به کی هست؟ همه دگرباشان با مسئولیت ایرکو ... فکرکنم معادله حل شد نه؟
خوب بگذریم من نه از اوضاع و درگیری­های گذشته زیاد مطلعم و نه میخواهم که برگه­های کهنه شده را دوباره تازه کنم... اضافه کنم آرشام پارسی کسی بود که در وضعیتی بحرانی تنها کمکم بود ... پس نه قصد توهین دارم و نه هیچ بی احترامی به هیچ کس و هیچ نهادی، چرا که از صمیم قلب باور دارم؛ همه دوستان در راه بهتر شدن با دل و جان گام بر می­دارند.
دوستی کامنت میگذارد که باند بازی و رفیق بازی ... خوب اگر کسی که مجله دستش هست بیاید کسی را انتخاب کند که ویراستاری را از هر کس بیشتر می­داند و اتفاقا دوست­اش هم هست. این شد باند بازی؟ خوب اگر من به این کار وارد بودم مسلما ازچراغ تقاضای سپردن کار میکردم.
«چراغ را تنها نگذارید ایمیل من همیشه منتظر دریافت نظرها و پیشنهاد های شماست. منتظر هستیم تا هر کسی آمادگی دارد و می تواند بیاید و با ما همراه شود. این مجله برای خود شماست. از آن انتقا د کنید، به این مساله احتیاج داریم، نظر بدهید ...والخ»نشریه چراغ شماره 48
و اعلام نیاز همکار برای چند بخش جدید ... در همان شماره 48
خوب این باند بازی هست یا ریا کاری؟!!!
من هنوز نتونستم مطلبی را پیدا کنم دال بر تمجید یکدیگر... این حرف­های من نه به خاطر اینکه من برای این نشریه چند تایی داستانک فرستادم ...نه. من برای ندا هم داستانک می فرستم ... باز هم نه به این خاطراز ندا هم حمایت میکنم و البته من وبلاگ خودم رو دارم، راحت ترین راه برای در معرض دید گذاشتن داستان ها و چرت نوشته هایم .
حالا هر چند آرشام اصرار بر تعطیلی چراغ داشته باشد و ندا را ادامه چراغ بخواند. من با این موضوع مشکلی ندارم، چراغ، چراغ است و ندا، ندا ...
البته به خاطر بی انصافی من بود که آرشام را هم جایی خودشیفته خواندم، ندا شماره 2 چیزی جز نامه­های دگرباشان برای آرشام نبود و چرا آرشام این نامه­ها را در ندا گذاشت؟ به خاطر اینکه من و تو که می توانستیم کمک کنیم، دریغ داشتیم... اما همینجا هم از آرشام عزیزم اگر ناخواسته ناراحتش کرده ام عذر می خواهم.
اگه چراغ جذابیت ندارد... خوب تو بیا و کمک کن ...و ندا هم همینطور،(بابا گلوم داره جر میخوره) یکدستی و یکنواختی و عدم جذابیت را من و تو شاید ببینیم نه کسی که دارد توی چراغ مستقیم نقش ایفا میکند... اگر یک نامه چند پاراگرافی بنویسیم و بگوییم و اگر هم می توانیم راه حل هر چند کوتا ه و ناقص ارائه کنیم ... نتیجه­اش میشود این که دفعه بعد که چراغ را می خوانی لذت خواهی برد.
بله اگر سردبیر جواب نامه را نداد، انتقاد نپذیرفت و بر رویه خود اصرار داشت ... میشود گفت باند بازی شده، بی توجهی شده و ... ولی تو این کار را کردی؟
من یک آدم هستم با تمام دلبستگی های خودش، وقتی وسط هر ماه برای بابا مجله راه زندگی و خانواده­سبز و خط فاصله و ... می­خرم توی دلم به این خوشم که من هم مجله های خودم را دارم، وقتی رادیو فردا و صدای آمریکا رو توی خانه گوش می دهیم، من خوشحالم رها را هم دارم.
پس بیایم درست انتقاد کنیم ... اگه می­بینیم جایی این چرخ دارد لنگ می زند بلند شویم و یک میخ بکوبیم ... وقتی میبینیم دارد توی بیرنگی غرق میشه با رنگ ایده­های خودمون بهش رنگ و جلای تازه ای بدیم ... .
آخه تا کی این جوری باید به هم بپریم، یکی از آرشام بد بگه یکی بیاد ساقی رو ببره زیر سوال، یکی به عالم و آدم فحش بده و اون یکی بعد چند وقت بیاد بگه من غلط کردم من که این کاره نیستم ... ما هنوز برای اینکه ادعا کنیم جامعه قبولمون کنه زیادی ناپخته هستیم... باید خودمون رو درست کنیم بعد... هنوز خیلی راه مونده... .
زیاد از حد حرف زدم و پر رویی کردم ... امید دارم با حرف هایم کسی رنجشی به دل نگیرد ... چرا که برای دل گیری ننوشتم.
شاد باشید و سرافراز
رسول معین
17 اسفند 1387

۴ نظر:

ناشناس گفت...

نکته های خوبی بود . نمیدونم باند بازی هست یا نه .

ناشناس گفت...

سلام
با یه داستان کوتاه جدید به روزیم.
پایدار باشید .

ناشناس گفت...

میدونی رسول من هرگز چراغ رو نخوندم

دلیلش رو نمی دونم

اما بطور کلی با حرف تو موافقم

مرسی

ناشناس گفت...

خواندمت...