۱۳۸۸ اسفند ۶, پنجشنبه

داستانکی بعد از مدت ها

پیرمرد با دستهای چروکیده به عصا تیکه داده بود، نگاهی به جاده انداخت،
مثل تمام این سالهای دور و پوسیده، آهی کشید و لرزان و لنگان وارد خانه
شد ... سکوت مثل گرد و غبار همه جا را پوشانده بود، و بوی نای و نم خانه
را پر کرده بود. روی تختی که جز سنگینی یک نفر را تجربه نکرده بود دراز
کشید و چشم هایش را بست. مثل همیشه خواب آن شاهسوار بلندبالا را می دید
که تمام عمر را به انتظار آمدنش خشکانده بود... اما آن راه خاطره مردان
زیادی را داشت که آمده و رفته بودند، مردانی شاید مهربانتر از آن شاهسوار
خیال پیرمرد ... اما پیرمرد هم چنان در خیال خود منتظر آمدنش هنوز هم
رهگذران را نمی دید ... رهگذرانی که شاید ... .

۱۳۸۸ بهمن ۲۸, چهارشنبه

با سد ترفند خواستم به روز كنم نشد،آخر اپرا مىنى به دادم رسيد و موبايل
اين چند روز آينده خيلى برام اهميت داره، مىشه گفت مىتونه آيندم رو تغيير بده.
برام زياد دعا كنيد، به دعاتون نياز دارم

۱۳۸۸ بهمن ۱۹, دوشنبه

سده چیست

من مردم با این به روز کردم ... مدتیه هم میل و هم بلاگرم قاطی شده ...

من دوباره دایی شدم، دیگه فکر کنم جبران بچه دار نشدن من توی خانواده شده
باشه ... یک دختر بچه ناز و تپل ... غزل جانم برات آرزوی بهترین ها رو
دارم، باشد که در پناه دادر پاک شاد زی.

اینم درباره ی سده، کمی طول کشید ، سعی کردم خلاصه کنم ترسیدم نتونم
درست مفهوم رو برسونم ... ببخشید طولانیه ... اما جذابه ...


باز همه جمع شده ‌اند، كوچك و بزرگ، پير و جوان. در انتهاي دشت هيمه‌هاي
بزرگي از هيزم، خار و خاشاك بر روي هم انباشته شده‌اند. در افق،‌آنجا كه
آبي آسمان با سبزي دشت به وصال هم مي‌رسند، خورشيد با جامه ارغواني‌اش در
حال وداع است. به تدريج جمعيت بيشتر و بيشتر مي‌شود. موبدان با ردايي
بلند، لاله به دست پيش مي‌آيند و بخشي از اوستا را كه معمولاً آتش نيايش
است، مي‌سرايند. حالا ديگر از خورشيد اثري نمانده است، فقط ستيغ‌هاي
بي‌جانش قابل رويت است و تجزيه رنگ‌هاي زردش در بوم آبي آسمان!
موبدان چند دور، بر گرد هيمه‌ها مي‌چرخند و دعا مي‌كنند. چند زن و مرد
سفيدپوش با مشعل‌هايي كه آتشش از آتشكده است، هيمه‌ها را آتش مي‌زنند .
پشته‌هاي هيزم كم‌كم شعله‌ور شده و در يك لحظه به آسمان مي‌رسد. عظمت اين
نور و روشنايي همه را تحت تأثير قرار مي‌دهد. حاضرين با چشماني اشكبار
اين آتش عظيم و يكپارچه را كه همه دشت از تشعشعش غرق نور و روشنايي شده
است را نظاره مي‌كنند. موبدان در حين تلاوت دعاها و سرودن اوستا،
شاخه‌هاي هوم (هئومه Haoma) را تطهير كرده و نثار آتش مي‌كنند. مردمي كه
دور آتش جمع شده‌اند، با هم نماز نيايش مي‌خوانند. سپس خدا را براي تمام
داده‌هايش شكر مي‌كنند. تا وقتي كه شعله‌هاي آتش زبانه مي‌كشد، با ولع به
عظمت اين تابلوي بديع هستي خيره شده، زير لب دعا و آرزو مي‌كنند. همين كه
آتش كمي آرام گرفت، جشن و سرور و پايكوبي آغاز مي‌گردد. در حالي‌كه
نوازندگان ساز مي‌نوازند، مردم دست يكديگر را گرفته، با شعف و هيجان به
دور آتش مي‌چرخند. زنان با دامن‌هاي دورچين ارغواني، زرد و بنفش، با نقل
و نبات از جمع پذيرايي مي‌كنند و … از جشن‌هاي ملي سه جشن نوروز، مهرگان
و سده از جايگاه ويژه‌اي برخوردار بوده است. در متون مذهبي زمان ساساني
هيچ سخني از سده نيست. دكتر مهرداد بهار دليل اين امر را در كهن بودن
(قدمتش به قبل از دوره ساساني باز مي‌گردد) اين سنت مي‌داند. دكتر محمود
روح‌الاميني نيز سده را يك جشن صرفاً تاريخي- ملي دانسته و آن را به مذهب
زرتشتي مربوط نمي‌داند و مي‌گويد :
اين جشني است كه به هيچ مذهبي تعلق ندارد. ما بايد همان طور كه نوروز را
جشن مي‌گيريم، به مهرگان و سده نيز اهميت دهيم! به جشن سده نيز مثل
بسياري مناسبت‌هاي ديگر از جنبه هاي مختلف توجه مي‌گرديد. جنبه نجومي سده
گويند كه سد روز است به نوروز چه زيبا جشني باشد بس دل افروز.
سده مصادف با پايان يافتن چله كوچك است.كه سردترين روزهاي سال بشمار
مي‌رود. عوام معتقد بودند كه "پس از اتمام چله كوچك، كمر سرما شكسته،
زمين باز نفس مي‌كشد". كشاورزان كه قسمت عمده توده مردم را تشكيل
مي‌دادند و در مدت سرماي زمستان به ناچار دست از كار مي كشيدند، سده را
نويدي براي سپري شدن موسم سرما، آمدن فصل بهار و فرا رسيدن موسم كار
مي‌داشتند. آنها چون بيكاري و بي‌هدفي را جزء كردار اهريمن مي‌دانستند
معتقد بودند كه سرما و برودت باب طبع اهريمن است. لذا در روز سده همگان
در دشت و صحرا جمع شده و به هنگام غروب، آتش‌هاي بزرگ مي‌افروختند و
معتقدبودند كه اين جلوگاه فروغ اهورايي، بازمانده سرما را نابود مي‌كند
جنبه تاريخي داستان هوشنگ و كشف آتش در شاهنامه به طور اجمالي آمده است،
كه هوشنگ پسر سيامك و سيامك پسر كيومرث است. اما اوستا، هوشنگ را پسر
فرواك، فرواك را پسر سيامك، سيامك را پسر مشي و مشي را پسركيومرث مي‌داند
، كيومرث سر دودمان نژاد آريايي است. او اولين بشر و اولين پادشاه در
روايات ملي ايران است مانند آدم ابوالبشر كه سردودمان پيامبران و اقوام
سامي است. نام هوشنگ در اوستا به صورت (هئوشينگه Haosainga) به معناي
(كسي كه خانه‌هاي خوب فراهم مي‌سازد) آمده است و اين به آن جهت است كه
هوشنگ اولين كسي بود كه فن خانه‌سازي را ابداع نمود و آن را به مردم
آموخت. اگر آتش را از انسان بگيرند، او به جانوري ساده چون ديگر جانوران
مبدل‌خواهدگرديد. لذا بزرگترين كشف هوشنگ(به عنوان نماينده نسل بشر) را
بايد شناختن آتش بدانيم. مسلماً انسان بدوي بارها و بارها ديده بود كه
چگونه از ابرهاي غرنده آتش مي‌جهد و درخت و بوته را طعمه خود مي‌كند و
آنگاه كه چيزي براي بلعيدن نمي‌يابد، خود را مي‌خورد و به خاموشي
مي‌گرايد يا لابد هر گاه و بي‌گاه ديده بود كه چطور از قله كوه‌هاي سر به
فلك كشيده جرمي از گدازه‌هاي سوزان فوران مي‌كند و همه چيز را به كام خود
مي‌كشد، او دريافته بود كه اين عنصر عجيب و غريب، گرما و روشنايي دارد؛
اما مخرب نيز هست. اما اين كه چگونه مي‌توان آتش را به وجود آورد، مهار
كرد و در خدمت گرفت، كاري است كه به هوشنگ نسبت مي‌دهند. به گزارش
شاهنامه روزي هوشنگ‌شاه با ملازمينش در كوهي مي‌رفتند، ناگهان چشمش به
موجودي خزنده، پر پيچ و خم، تيره رنگ افتاد. هوشنگ دريافت كه ماري
زهرآگين است، فرز و چابك سنگي به سمت مار پرتاب كرد. سنگ به سنگ ديگري
برخورد، از تصادم اين دو با هم جرقه ايجاد گشت و بوته‌هاي خار اطراف آتش
گرفت و مار فرار كرد.
هوشنگ اين واقعه را به فال نيك گرفت و يزدان را به خاطر اين لطف سپاس گفت
و به شكرانه اين نعمت آن روز را كه مصادف با روز مهر در بهمن‌ماه (16
بهمن در تقويم قديم و 10 بهمن در تقويم امروزي) بود را جشن اعلام كرد كه
اين سنت پس از قرن‌ها هنوز پا برجاست!
سرچشمه : http://www.zoroastriannews.com