۱۳۸۹ اردیبهشت ۹, پنجشنبه
شرح
گویند که اسم مگه مهمه که تازی(عرب) باشه و یا هر چیز دیگه؟ اما برای من
خیلی مهمه، خیلی مهم، کسانی که منو چند سالی می شناسند می دونند که از
اسمم خوشم نمیاد، همیشه اسم های سپهر و نریمان و سامیار برای خودم انتخاب
کرده ام، حتی زمانی که کارآموزی می کردم خیلی ها تا روز آخر که گواهی
گرفتم نفهمیدند اسم من رسول بود. اما چرا تو بلاگ رسول بودم، چون می
خواستم خودم باشم، و حتی اسمم رو هم تغییر ندادم، اما الان دیگه نیازی
ندارم به این اسم، چون خودمم، خود خود خودم و برای خودم یه اسم انتخاب
کردم، فریان.
در نوشته های کهن دو بار نام فریان ذکر شده، یکی در گات های پیامبر
ایرانی که فریانا یکی از شش یار برگزیده ایشان بود و دیگری داستانی کهن
به نام " یوشت فریان و اخت جادوگر" با نام اصلی " ماتیکان یوشت فریان و
اخت" ادای این اسم برای فارسی زبانان کنونی کمی مشکل است، چون هم ف و هم
ر بدون حرکت هستند اما در ادای واژه ی امروزی بیشتر ف را با " ِ " ادا
می کنند. این شرح نام زیاد شد ، اگر تونستم کمی از یوشت فریان و این متون
کهن و باستانی در پست دیگری می نویسم.
- چند تا تغییر اساسی باید در زندگی خودم ایجاد کنم، جدای از اینکه
اردی بهشت ماه دوست داشتنی منه، امسال ماه سرنوشت منم هست یه جورایی...
امید دارم بتونم دست کم دو تا از این تغییرات رو تا قبل از نیمه دوم سال
به انجام برسونم.
- در مورد هیدر بالا، و نوشته های اون، نوشته اول که مشخصه اردی بهشت
با دبیره (الفبا) ی میخی است مربوط به دوران سلطنت شاهان هخامنشی، نوشته
دوم با دین دبیره است مربوط به نوشته های دینی دوران ساسانی، و نوشته سوم
هم که با دبیره پالوده شده ی تازی است.
- دوستانی که مایل اند، مهربانی کنند نظر بگذارند تا به جمع دوستانم در
این خانه بپیوندند، پیش پیش هم از عزیزانی که بی اجازه پیوند داده ام و
یا خواهم داد سپاسگزارم.
- دارم تلاش می کنم کمتر از حروف تازی استفاده کنم، حالا حرف ها دارم
توی این مورد .
شاد زیوید
۱۳۸۹ اردیبهشت ۲, پنجشنبه
اردی بهشت در اردی بهشت
بهشتگان جشن بزرگ راستی و شادی پاکی است...
یزشن و نیایش و نیرو و آفرین باد به اردی بهشت امشاسپند و زیبا... (اردی
بهشت یشت-اوستا)
پ.ن:
در جشن اردی بهشت بهدینان (پیروان اشو زرتشت) با تن و روانی پاک و با
پوشش های سپید و رنگ روشن برای نیایش به آتشکده های محل زندگی خود می
روند و از خدا درخواست شادی و پاکی و راستی می کنند.
عکس از ورودی آتشکده کرمان هستش
۱۳۸۹ فروردین ۳۱, سهشنبه
من هستم
فروردین به سالنمای شمسی...
من برگشتم، مدتی استراحت نیاز داشتم، نه استراحت بیشتر نیاز داشتم با
خودم خلوت کنم و فقط فکر کنم و فکر کنم و فکر...
فعلا همین
۱۳۸۹ فروردین ۱۹, پنجشنبه
حرف های نگفته
برای روان همه ی عزیزانی که دیگر در میان ما نیستند شادی و همنشینی با
نیکان از خدای یکتا درخواست دارم.
- این اواخر این وبلاگ شده یه جور گاهشمار! خیلی حرف ها برای زدن دارم و
خیلی حرفها هستند که گفته نشده فرو می روند. شاید بهتر باشد که نگفته
بمانند.
- ممکن است تا اول اردی بهشت به روز نکنم، کمی درگیر افکاری هستم که پایم
را بسته اند، خسته ام، نه از اینجا بودن، از چیزهایی که خیلی ها با آنها
دست به گریبانند، و من ضعیف شده ام.
- واژها ها از برابرم می گریزند، جمله ها نقش نبسته فرو می ریزند، زن ،
ازدواج، همجنسگرا، زندگی مشترک، سربازی، عقد، ارشد، کنکور، نتیجه، اردی
بهشت، خدا، دین، آدم، غریبه، بی پناهی ، پناه، خستگی، آسمان، شب، طلوع،
خواب، مرگ، خون ، نیستی ... عشق ، دوست داشتن، زمان، فرصت، زندگی، پیری،
اشک، گونه، دود و سیگار... ناله ، زاری، فغان، حسرت، تلاش، تن، سکس،
نیاز، حس، دل، عقل، شعور ...
- شایدم دوباره فردا اومدم و گفتم سلام ... شایدم اینجا رو بستم و یکی
دیگه باز کردم ... شاید ... این ده روز هستم اما فقط به روز نمی کنم.