قرار بود اینجا ترانه بنویسم به دوستی گفته بودم که حرفی که دارم توی ترانه است، اما ترانه ی مناسبی ندیدم یا بهتر بگم دیدم اما اینجا نگذاشتم به دلایلی... دارم چند روزی میرم سفر شاید سه روز شاید ده روز طول بکشه، امید روزهای روشنی بعد از اون برام باشه... امشب خیلی دلم گرفته... کاش می تونستم حرف بزنم کاش می تونستم بگم ... اما یادگرفتم نباید با چرندیاتم کسی رو ناراحت کنم، این شعر مال خودمه زمانی بهترین شعرم بوده و هنوز هم هست دوستش دارم چون توش صادق ترینم ...
ریسمانم پاره شد
دورترها از من، دور دور دور
ریسمانی بود
ریسمانی که مرا پیوسته بود به این آهستگی مدام
و امروز... همین امروز
از پی زندههای جا مانده
از روی رد پای خالی خیال دیگران
ریسمانم را پاره کرد
ریسمان من پاره شد و من...
دوباره به ابتذال تنهایی عریان برگشتم
ریسمان من پاره شد
و من در بستر مردی افتادم که بوی تند سیگار میداد
فریاد زدم ریسمانم پاره شد
دست بر ران من فشرد
خندید و بوی تند سیگار تنم را آلود
ریسمان من پاره شد و من به ابتذال فراموشی تعهدکاران رسیدم
به ابتذال تنهایی عریان و عرقهای بی پروا
در بستر مردک مست فریاد زدم ریسمانم پاره شد
چشمان قرمز و خمارش را به کرک سینههایم دوخت و خندید
و من در جام کوچک ویسکی اش غرق شدم
از موج لطیف افکارم به صخرههای سخت حقیقت رسیدم
ریسمان من پاره شد
و من از اوج زیبایی ذهن به بستر یوسف افتادم
ناشیانه از لبهای داغمه بسته ام بوسه برچید
زمزمه کردم ریسمانم پاره شد
به اندک صدایی از خود دورم کرد و در رابست
در کوچه های واقیعت حیران گام بر می داشتم
دستم بی مهابا هوا را چنگ می انداخت
و لبم ناباورانه می گفت ریسمانم پاره شد...
۱۳۸۸ تیر ۲۷, شنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۵ نظر:
میری سفر.. سفرت به سلامت
رسول جان بذار چرندیاتت!! که اصلا چرندیات نیست خوانندت رو ناراحت کنه ولی درعوض تو رو راحت.. خالی.. سبک کنه.. هر چی دل تنگت خواست بنویس.
شعر قشنگی بود. امیدوارم سفر خوش بگذره و به قول خودت روزهای روشنی پس از اون داشته باشی.
خیلی زیباست رسول جان
مسافرت خوش بگذره ایشالا
Kheili kheili dost dashtam in shert ro!
bebein taranehato bezar chera nemizari?
man montazereshon hastam.
سلام . خوبی رسول . سفر خوش بگذرهامیدوارم حال و هوایی عوض کنی . حرفی که از دل بیرون میاد چرندیات نیست.
معصومیت
ارسال یک نظر