۱۳۸۸ آبان ۷, پنجشنبه

پشت سر هم


برای اولین بار عمو شدم... یک پسر خوشکل و فسقلی ... خیلی خوشحالم ... این بچه فقط یک عمو داره ... یعنی من ... یعنی رسول ... یک گی ... می دونم نمی تونم بهترین عمو باشم همونطور که بهترین دایی نبودم... اما می تونم عموی خوبی باشم همونطور که دایی خوبی هستم.


ولی امروز کمی هم دلم گرفت، سهم من چی؟ تو خانواده تقریبا هر کسی به سهم خودش رسید ... به قسمتی از سهم خودش... اما من هنوز مثل گذشته تنها نشستم و تنها می خورم و تنها می رقصم و تنها می نوشم و تنها قدم می زنم و تنها ... نه، نا امید نه ... اما خوب خیلی خوشحالم که مامان به آرزوی دیدن عروس پسرش رسید، به دیدن نوه ی پسرش رسید ... اما آرزو دارم با همه سختی ها ... همسر پسرش یعنی من رو هم ببینه، پسری که قراره با پسرش ازدواج کنه و حتی نوه ای که از ما خواهد داشت را ببینه ... شاید زیادی ایده آل باشه ... اما این برای من زندگیه ... من زندگی می خواهم ... ازدواج ... بودن ... عشق ...



اینجا یک تغییر اساسی کرده، یک تغییر واجب و لازم؛ می خواستم کلا نقل مکان کنم اما دیدم این خونه با یک رنگ و کمی تعمیر
می تونه مثل قبل سرپا بایستد... دارم درستش میکنم و البته خودم رو هم دارم می سازم.

هفته حقوق بشر و روز جهانی کورش بزرگ هم بود، از اول آبان تا هفتم، یعنی امروز ... برای همه ی فرزندان ایران آزادی و شادی و آزادی خواهانم  و آزادی .
فردا هم که 8/8/88 هست ... یادمه برای 7/7/77خیلی ذوق داشتم ... یادش به خیر




۱۳۸۸ مهر ۲۲, چهارشنبه

روایت اول: چند دهه قبل:

ماموران ستم شاهی در مراسم عزاداری امام جعفر صادق با توطئه ای وارد خیل عزاداران شدند، یک لباس شخصی نفوذ کرده در مجلس از شیخ منبر سوالی پرسید و در پی آن به شیخ توهین شد!!! شعارهای ضد دینی و ضد روحانیت بین بعضی از حاضران بلند شد، طلاب که با صلوات قصد آرام کردن مجلس را داشتند بیشتر به آتش خشم مردم و البته عمال رژیم وقت دامن زدند.
طلبه ای از گوشه ی مجلس شروع به قرآن خواندن کرد که ماموری لباس شخصی با چوب به سرش کوبید، غوغا و آشوب به پا شد، ماموران بیرون از مدرسه فیضیه که در آماده باش به سر می بردند؛ به داخل هجوم آوردند، عده ای از ماموران به جان طلاب راه حق افتادند و زد و خورد آغاز شد.
کتابهای دینی طلاب پاره شد و در آتش سوخت، گزارش شد که لباس شخصی ها که خود را به صورت رعیت درآورده بودند ؛ طلاب را از پشت بام مدرسه به پایین انداخت که یک نفر سید خاندان پیغمبر به فیض شهادت نایل شد.
صدای ناله و زاری و دست و پاهای شکسته طلاب مدرسه ساعتها به گوش می رسید . پزشکان حق رسیدگی و گزارش درمان را نداشتند. این حادثه در بین تمام اقشار جامعه به سرعت منعکس و باعث خشم عمومی و البته روحانیت شد.
قیام خرداد43 و انقلاب 57 از این موضوع ریشه گرفت.


روایت دوم: دهه حاضر:

چند روز می شد اعتراض به تقلب در انتخابات خرداد 88 بالا گرفته بود. دانشجویان؛ قشر روشن فکر و پیشرو در این اعتراضات خط اول و نقش هادی و اطلاع رسان را بر عهده داشتند. شب هنگام بسیاری از دانشجویان خود را برای امتحانات پایانی آماده می کردند؛ عده ای از لباس شخصی ها به پشتیبانی ماموران انتظامی و امنیتی به خوابگاه و استراحت گاه های دانشجویان ریختند.
دانشجویان غافلگیر شده به شدت کتک خوردند و با گلوله های پلاستیکی و شکاری به سختی مجروح شدند و با وحشیگری از طبقات بالا به پایین پرتاب شدند، کتاب هاو جزوات علمی دانشجویان پاره شد، کامپیوترها و وسایل آموزشی منهدم گردید.
پزشکان و دانشجویان پزشکی که برای کمک به مصدومان آمده بودند به شدت مورد هجوم لباس شخصی ها قرار گرفتند، صدای ناله و زاری مجروحان تا صبح به گوش می رسید. عده ای از دانشجویان مفقود و بازداشت شدند و عده ای نیز کشته شدند.
این حادثه توسط هیچ رسانه داخلی- ملی گزارش و منعکس نشد و بسیاری از مردم در نقاط مختلف و دور از پایتخت از آن آگاه نشدند.
پی آمد این رخداد را سال های بعد باید نظاره گر باشیم.