برای اولین بار عمو شدم... یک پسر خوشکل و فسقلی ... خیلی خوشحالم ... این بچه فقط یک عمو داره ... یعنی من ... یعنی رسول ... یک گی ... می دونم نمی تونم بهترین عمو باشم همونطور که بهترین دایی نبودم... اما می تونم عموی خوبی باشم همونطور که دایی خوبی هستم.
ولی امروز کمی هم دلم گرفت، سهم من چی؟ تو خانواده تقریبا هر کسی به سهم خودش رسید ... به قسمتی از سهم خودش... اما من هنوز مثل گذشته تنها نشستم و تنها می خورم و تنها می رقصم و تنها می نوشم و تنها قدم می زنم و تنها ... نه، نا امید نه ... اما خوب خیلی خوشحالم که مامان به آرزوی دیدن عروس پسرش رسید، به دیدن نوه ی پسرش رسید ... اما آرزو دارم با همه سختی ها ... همسر پسرش یعنی من رو هم ببینه، پسری که قراره با پسرش ازدواج کنه و حتی نوه ای که از ما خواهد داشت را ببینه ... شاید زیادی ایده آل باشه ... اما این برای من زندگیه ... من زندگی می خواهم ... ازدواج ... بودن ... عشق ...
اینجا یک تغییر اساسی کرده، یک تغییر واجب و لازم؛ می خواستم کلا نقل مکان کنم اما دیدم این خونه با یک رنگ و کمی تعمیر
می تونه مثل قبل سرپا بایستد... دارم درستش میکنم و البته خودم رو هم دارم می سازم.
هفته حقوق بشر و روز جهانی کورش بزرگ هم بود، از اول آبان تا هفتم، یعنی امروز ... برای همه ی فرزندان ایران آزادی و شادی و آزادی خواهانم و آزادی .
فردا هم که 8/8/88 هست ... یادمه برای 7/7/77خیلی ذوق داشتم ... یادش به خیر
۳ نظر:
Tabrik migam umadan e pesareh fesghelio...
ma ham hatman be ghesmat az sahmemon miresim
قدم نو رسیده مبارک.
سهمی برای ما در نظر گرفته شده ولی فقط تو خیالمون.
به نظرم رنگ و بوی خونه نمی خواد زیاد خاص باشه، مهم اینه اونچه رو که می خواد بگه بتونه خوب بفهمونه.
مبارک ه... خوشبحالش عمویی مثل تو داره.
سهم ما رو گذاشتن... ولی خب دستمون بهش نمیرسه!
ارسال یک نظر