۱۳۸۹ مرداد ۱۱, دوشنبه

توهم

  پسر کلید را در قفل چرخاند ، در را با صدای تلک ملایمی باز کرد و وارد شد. صدای موسیقی که از بیرون به گوش می رسید با بستن در قطع شد.
بوی غذا و سوت دیگ دل ضعفه اش را به رخش می کشید، سرو ته نهار را با یک کیک به هم آورده بود و حالا دوباره دل ضعفه سراغش آمده بود .
  او به طرف پسر دوید و در آغوشش کشید، بوسه ای از گونه ی خسته اش چید و با لبخند دست پسر را گرفت و نشاند ، و با آب و تاب شروع کرد به تعریف اتفاقاتی که برایش افتاده بود .
پسر در یک چشم به هم زدن همه ی خستگی روز و گرسنگی اش را فراموش کرد، دست او را گفت و به خودش نزدیک تر کرد، او حرف می زند و پسر با لبخند به چهره اش نگاه می کرد و آرام موهایش را نوازش می کرد. نگاه پسر به لبخند و صورت او دوخته شده بود و گوشش صدای او را که از هیجان می لرزید با ولع می شنید .

...

صدای موسیقی به گوش می رسید، پشت در پسر به خود آمد، کلید را در قفل چرخاند و در با صدای ناله ای باز شد، با بستن در صدای بیرون قطع شد، خانه ی تاریک و سرد مثل همیشه سکوت را فریاد می زد.

۹ نظر:

نقطه چین ها . . . گفت...

..من تا اونجایی که خونه غرق شادی و نوازش بود توقف کردم..داستان رو به عقب بردم تا اون حس خوب توی داستان وبلاگت بمونه...
شاید دلتنگ و دل گرفته باشی..اما از آغوش ها و در کنار هم بودن ها بگو... :-)

یوسف

arman گفت...

امیدوارم که خونه ب تاریک سرد این پسر هرچه زود تر گرم گرم بشه

zodiak گفت...

پسر همیشه در رویا

ناشناس گفت...

سلام آقا رسول
خیلی زیبا نوشتید ولی آخرش خیلی ناراحت کننده بود. به امید روزی که روزنه های امید در دلتان روشن شود و به اوج موفقیت برسید. شما لیاقتش رو دارید و به هر جا که اراده کنید می رسید دوست خوبم
یاسمین

ناشناس گفت...

میدونم چی میگی... واقعا میفهمم... منم از این توهم ها زیاد دارم... ولی امیدوارم یه روز به حقیقت تبدیل بشن. هم برای من هم برای تو...

نيما گفت...

نميدونم چي بگم ...
نزديك به احساس من بود ...
اما من احساس ميكنم تو بايد يكم سرسخت باشي ...
ببين فريان شايد همونا كه كنار ما هستن و ما بهشون بي توجه هستيم خود عشق باشن ...
بايد يه كم چشامون رو باز كنيم تا دنيا رو با همه ي عشقش زيباتر ببنيم ...
اما خوب منم مث توام ...
و همين احساس رو دارم ...

ناشناس گفت...

سلام رسول خان
چطوری؟
نه دادا خط رو عوض نکردم
اما گوشیه مشکل داره
البته اون بهانست و مدتی خاموشش کردم تا یکم با خودم باشم
ای نتیجه ها بد نبود
خدا رو شکر
اما اون چیزیکه من می خواستم نشد
من تلاشم رو کردم و واگذارش کردم به خدا
این روزا هم دارم مثل همه در جا می زنم
هر روز دریغ از دیروز
گاهی حالم از خودم بهم می خوره و گاهی نه دوست دارم خودمو
روزگاره دیگه رفیق
ممنون که به یادم بودی !
دمت گرم :X

ناشناس گفت...

مشترک در دسترس است اما خاموش
چرا؟

ناشناس گفت...

رويا